زهرا نازنازیزهرا نازنازی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات زهرا نازنازی

19 آبان، روزی که پا به عرصه‌ی هستی نهادم ...

 به نام خدا هر سال در پاییز بدنیا می‌آیم، تازه می شوم، یک سال بزرگ تر با تجربه های بیشتر به زندگی سلام می گویم و خزان، بهار من می شود.  سالی که گذشت  یکی از بهترین سالهای عمرم بود به دلیل اینکه با شما خوبان  آشنا شدم و دوستانی پیدا کردم که در طی سالهای گذشته هرگز نداشتمشون      دسته  گل رز  زیبا از طرف همسره بی نظیرم دیروز طی یک نگاه گذرا به سال گذشته، نامه‌ای برای خودم نوشتم و کارها و اهدافی که دوست دارم بهشون برسم رو دسته بندی کردم تا امسال با توکل به خدا و پشتکار خودم و همراهی خانواده‌ام بتونم انجامشون بدم. دیشب یکی ا...
22 آبان 1390

جشنواره انار، یاقوت بهشتی + آبان، ماه دوست داشتنی من

به نام خدا بالاخره بعد از چند روز برنامه‌ریزی دیروز من و زهرا نازنازی و  داداشی  (بابایی چون کار داشت نتونست باهامون بیاد)  موفق شدیم  بریم به جشنواره انار    لازمه از دوست خوبم  مامان پرهام عزیز تشکر کنم که انگیزه رفتن به این جشنواره رو در من ایجاد کرد ساعت 5 بعدازظهر بعد از کلی تلاش برای حاضر شدن   از خونه  به سمت  فرهنگـ سرای اشـ راق راه افتادیم. مسیر خیلی خوب بود و ماشین رو در پارکینگ پارک کردیم. فضا و غرفه‌ها خوب بودن (میشد که بهتر از این هم باشه) زهرا نازنازی هم خیلی خوشحال بود  و کلی استقبال کرد فقط تنها مشکل این بود ...
4 آبان 1390
1